شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
همه جا پاییز است
مهدی سهیلی
مهدی سهیلی( گزیدهٔ اشعار )
203

همه جا پاییز است

من درختی بودم
پای تا سر همه سبز
همه سر سبز امید
همه سرمست بهار
که به۹ هر شاخه ی من نغمه ی فروردین بود
و به امداد سبکپویه نسیمی ناگاه ـــ
برگ برگم همه را مشگر صحرا بودند
بزم ما رنگین بود
***
در شبان مهتاب
در دل حجله ی دشت ـــ
بوسه میزد بلبم دختر ماه
مست میکرد مرا نغمه ی رود
موج میزد بدلم شوق گناه
***
دختر پاک نسیم
پای تا سر همه لطف
با تنی عطر آگین ـــ
بود هنگام سحر گرم هماغوشی من
میشد از لذت آن کام، سرا پای وجودم فریاد
بند بندم همه شوق ـــ
برگ برگم همه شاد.
***
وای،اندوه اندوه
آن درختم امروز
که بصحرای وجود
دست یغماگر طوفان زمان
جامه ی سبز مرا غارت کرد
وآنچه مانده است برای تن من عریانیست
منم و تف زده دشتی که کویر است کویر
نه در آن نغمه رودیست نه آبادانیست
***
آن درختم،اما ــ
نیستم مست بهار
یا که سر سبز امید
دیگر ای دامن دشت
برگ برگ تن من،قاصد فروردین نیست
بزم مارنگین نیست
***
دیرگاهیست که روشن نکند دختر ماه ــ
دشت تاریک مرا
همه جا خاموشی است
وای تاریکی و تنهائی،دردانگیز است
چه شد آن شور بهار؟
چه شد آن گرمی عشق؟
همه جا پائیز است
کوه تا کوه به گرد سر من اندوه است
دشت تا دشت به پیش نگهم نومیدیست
سینه ام از غم بی عشقی و ی همنفسی لبریز است.
***
دختر پاک نسیمی که هما غوشم بود
در دل دشت گریخت
برگهائی که مرا برگ امیدی بودند ــ
دانه دانه همه ریخت
***
اینک اینک منم ودامن دشتی خاموش
اینک اینک منم و هیزم خشکی بی سود
شاخه هایم همه چون دست دعا سوی خداست
کای خدا آتش سوزنده و ویرانگر تو
در همه دشت،کجاست؟