88
شمارهٔ ۷۱ - مرثیه عطای یعقوب
عطای یعقوب از مرگ تو هراسیدم
شدی و نبود بیشم ز مرگ هیچ هراس
دریغ لفظی بر همه نمط همه گوهر
دریغ طبعی بر هر گهر همه الماس
سپهر معطی شانست و هیچ عیب نبود
اگر به چون تو عطا بر جهان نهاد سپاس
و گرت بستد و رشک آمدش عجب نبود
که در کمال و بزرگی تو را نبود قیاس
گر بگرید بر تو فلک روا باشد
که بیش چو تو نبیند جهان مردشناس