شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۷ - همی بلرزم بر خویشتن چو شاخک بید
مسعود سعد سلمان
مسعود سعد سلمان( قطعات (گزیدهٔ ناقص) )
157

شمارهٔ ۷ - همی بلرزم بر خویشتن چو شاخک بید

کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصیب
کدام غم که بدان مر مرا نبود نوید
اگر غم دل من جمله عمر می بودی
به گیتی اندر بی شک بماندمی جاوید
همی بپیچم از رنج دل چو شوشهٔ زر
همی بلرزم بر خویشتن چو شاخک بید
امید نیست مرا کز کسی امید بود
امید منقطع و منفطع امید امید
نگر چگونه بود حال من که در شب و روز
چرا غم از مهتاب است و آتش از خورشید
سپید گشت به من روی روزگار و کنون
همی سیاه کند روزگارم اینت سپید!