99
غزل شمارهٔ ۴۱۳
اگر دو چشم تو مست مدام خواهد بود
خروش و مستی ما بر دوام خواهد بود
ز جام بادهٔ عشقت خمار ممکن نیست
که شراب اهل مودت مدام خواهد بود
گمان برند کسانی که خام طبعانند
که کار ما ز می پخته خام خواهد بود
شراب وطلعت حور از بهشت مطلوبست
وگرنه خلد ز بهر عوام خواهد بود
بکنج میکده آن به که معتکف باشد
کسی که ساکن بیت الحرام خواهد بود
حلال زاده نیم گر بروی شاهد ما
شراب و نغمهٔ مطرب حرام خواهد بود
بمجلسی که تو باشی ندیم خلوت خاص
دریغ باشد اگر بار عام خواهد بود
مرا که نام برآمد کنون ببدنامی
گمان مبر که غم از ننگ و نام خواهد بود
کجا ز دست دهم جام می چو می دانم
که دستگیر من خسته جام خواهد بود
بیا که گر نبود شمع در شب دیجور
رخ چو ماه تو ما را تمام خواهد بود
چو سرو میل چمن کن که صبحدم در باغ
سماع بلبل شیرین کلام خواهد بود
ورای قطع تعلق ز دوستان قدیم
عذاب روز قیامت کدام خواهد بود
چه غم ز حربه و حرب عرب چو مجنون را
مقیم بر در لیلی مقام خواهد بود
چنین که سر به غلامی نهاده ئی خواجو
برآستان تو سلطان غلام خواهد بود