98
غزل شمارهٔ ۴۱۲
مرا ز مهر رخت کی ملال خواهد بود
که عشق لم یزل و لایزال خواهد بود
در آن زمان که امید بقا خیال بود
خیال روی توام در خیال خواهد بود
از آنطرف که توئی گر فراق خواهی جست
ازین طرف که منم اتصال خواهد بود
نظر بفرقت صوری مکن که در معنی
میان لیلی و مجنون وصال خواهد بود
براستان که سرما چنین که در سر ماست
بر آستان شما پایمال خواهد بود
بهر دیار که محمل رود ز چشم منش
گذار بر سر آب زلال خواهد بود
چو قطع بعد مسافت نمی دهد دستم
کجا منزل قربت مجال خواهد بود
کسی که بر سر کوی تو باشدش حالی
ز خاک کوی تو صبرش محال خواهد بود
ز قیل و قال گذر کن که در چمن زین پس
حدیث بلبل شیرین مقال خواهد بود
بباغ بادهٔ گلگون چرا حرام بود
اگر بگلشن رضوان حلال خواهد بود
مکن ملامت خواجو که مهر او هر روز
چو حسن ماهرخان بر کمال خواهد بود