78
غزل شمارهٔ ۱۳۰
بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست
لفظ خوشت ز لؤلؤ منثور خوشترست
عکس رخ تو در شکن طرهٔ سیاه
از نور شمع در شب دیجور خوشترست
صحبت خوشست لیکن اگر نیک بنگری
جادوی ناتوان تو رنجور خوشترست
بشکن خمار من بلب لعل جان فزای
کان چشم مست تست که مخمور خوشترست
مشنو که روضه بی می و معشوق خوش بود
زیرا که نالهٔ دهل از دور خوشترست
عشرت خوشست خاصه در ایام نوبهار
لیکن بدور دختر انگور خوشترست
در پای گل ترنم بلبل خوشست لیک
آواز چنگ و نغمهٔ طنبور خوسترست
منظور اگر نظر بودش با تو خوش بود
اما نظر بطلعت منظور خوشترست
گفتم کمند زلف تو معذورم ار کشم
در تاب رفت و گفت که معذور خوشترست
خواجو کنونکه موکب سلطان گل رسید
بستان خوشست و مجلس دستور خوشترست