84
غزل شمارهٔ ۱۲۹
لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست
برسرآمد ز جهان جزع تو در خونخواری
گر چه چشم من دل سوخته خونریزترست
ایکه از تنگ شکر شور برآورد لبت
هر زمان پسته تنگت شکر آویزترست
همچو سرچشمهٔ نوش تو ز بهر سخنم
چشمم از درج عقیقت گهر انگیزترست
نشنود پند تو ای زاهد تردامن خشک
هرکش از درد مغان دامن پرهیزترست
آتشست این دل شوریده من پنداری
زانکه هر چند که او سوخته تر تیزترست
تا هوای گل رخسار تو دارد خواجو
هر شب از بلبل دلسوخته شب خیزترست