80
غزل شمارهٔ ۲۹۲
درد دل گویم از نهان بشنو
راز، بی زحمت زبان بشنو
جوش دریای غصه باور کن
موج خون بنگر و فغان بشنو
بر کنار دو جوی دیدهٔ من
بانگ دولاب آسمان بشنو
لرزهٔ برق در سحاب دل است
نالهٔ رعد ز امتحان بشنو
پیش کوه ار غمان من گویی
کوه را بانگ الامان بشنو
چون بخندد عدو ز گریهٔ من
دل به خشمم کند که هان بشنو
تندرستی ورای سلطانی است
از دو تن پرس و شرح آن بشنو
یا ز دربان تن درست بپرس
یا ز سلطان ناتوان بشنو
حال شب های هجر خاقانی
چون بخواهی ز این و آن بشنو