شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۲۹
خاقانی
خاقانی( غزلیات )
90

غزل شمارهٔ ۲۲۹

ما از عراق جان غم آلود می بریم
وز آتش جگر دل پردود می بریم
در گریهٔ وداع تذروان کبک لب
طاووس وار پای گل آلود می بریم
شب ها ز بس که سوزش تب ها همی کشیم
لب ها کبود و آبله فرسود می بریم
داریم درد فرقت یاران گمان مبر
کاندوه بود یا غم نابود می بریم
یاری ز دست رفته غم کار می خوریم
مایه زیان شده هوس سود می بریم
خونین دلی به صبر سر اندوده وز سرشک
خاکین رخی چو کاه گل اندود می بریم
گل درد سر برآورد و ما درد سر چو گل
دیر آوریم و زحمت خود زود می بریم
گفتی چو می برید ز بغداد زاد راه
صد دجله خون که دیده به پالود می بریم