117
شمارهٔ ۶۵ - مطلع دوم
گوئیی کز عشق او یک شهر جان افشانده اند
زر و سر بر عشوهٔ آن عشوه دان افشانده اند
بر امیدی کز شکر سازد لبش تسکین جان
هم گلاب از دیده و هم ناردان افشانده اند
آسمان پل بر سر آن خاکیان خواهد شکست
کاب روی اندر ره آن دلستان افشانده اند
کم ز مرغ نامه آور نیست نزد بیدلان
یاسج ترکان غمزه ش کز کمان افشانده اند
سوزن عیسی میانش رشتهٔ مریم لبش
رومیان زین رشک زنار از میان افشانده اند
عشق بازان رخش خاقانی آسا عقل و جان
پیش تخت بوالمظفر اخستان افشانده اند