« در میلاد با سعادت حضرت محمّد ( ص ) »«نائی وحدت »
15
« در میلاد با سعادت حضرت محمّد ( ص ) »«نائی وحدت »
ساقی میخانۀ روز ازل
داد جامم از شراب لَم یَزَل
مست گشتم گفتم این نیکو مقال
فاش کردم بر شما رمز وصال
دائماً اندر وصالید ای گروه
لیک مخبر نیستند از آن شکوه
غرق در آب و تمنّاتان ز آب
جمله در آبید ، نی اندر سراب
گر دمی بیرون روید از واهمه
میشوید عاشقبه رخسار همه
از شراب بی غِش اندیشه سوز
نور جانتان میشود گیتی فروز
آن شراب از سیب و از انگور نیست
لقمۀ هر جاهل دل کور نیست
آن شراب از وحدت یزدانی است
آن شراب از ساقی وجدانی است
آن شراب از خُمِّ مهر مصطفی است
آن شراب از جام عشق مرتضی است
نوش کن از آن شراب سلسبیل
تا به بینی صورت نعم الوکیل
وجه حق باشد جناب مصطفی
وجه حق باشدعلی مرتضی
در شب میلاد ختم مرسلین
جام گیرد از شراب واصلین
در شب میلاد نور کردگار
احمد مختار ، جان هشت و چار
در شب میلاد باب فاطمه
مست گردید و رهید از واهمه
در شب میلاد ربّ کائنات
از خدا گیرید نک نیکو برات
مست گردید و زخود بیرون شوید
لیلی ما را ز دل مجنون شوید
تا به گوش دل نیوشید این کلام
بشنوید از من یکی نیکو پیام
این پیام نغز ، الهام دل است
نی مقالی از لب آب و گل است
دل چو از لوث خباثت پاک شد
مرکز نورانی ادراک شد
نائی وحدت در این نی بر دمید
این ندا ناگه به گوش دل رسید :
جز خدا در هر کجا موجود نیست
در نِمودش بیگمان جز بود نیست
بودِاو دریا ، نمودش موجهاست
موجها دریاست ، پس غیری کجاست ؟!
موج و دریا نیستند از هم جدا
نیست موجودی در عالم جز خدا
چیست عالم ؟ خود بگو ای با صفا
غیر روی دلبر محبوب ما !
هر کجا که بنگری روی وی است
هر کجا که میروی کوی وی است
یار ما از رتبه ها ظاهر بود
خویش را هم خویشتن ناظر بود
ناظر و منظور غیر از یار کو !
غیر از او بر گو به ما دیّار کو
ظاهر است او دائماً در رتبه ها
نیست دیّاری در عالم جز خدا
شاهد و مشهود غیر از او کجاست؟
عابد و معبود غیر از او کجاست ؟
عابد است او در تمام قیدها
گر چه معبود است در اطلاق ما
شاهد است او از دو چشم عاشقان
گشته مشهود از جمال عارفان
عاشق و معشوق و عشق پر بها
جلوۀ حقّند اندر رتبه ها
حق شده ظاهر به اسماء و صفات
هم به افعالش به شکل کائنات
تو اگر عاشق شوی بر روی حق
می نشینی دائماً در کوی حق
بد نبینی دیگر اندر کوی او
چون توئی مجذوب روی و موی او
روی او خود جلوه گاه وحدتست
موی او هم مظهری از کثرتست
خار و گل بینی به گلزارش بسی
هم کس آنجا باشد و هم ناکسی
خار و گل ، هم ناکس است و هم کس ، همه
جمله از او شد عیان بی واهمه
پس تو عاشق بر گل و بر خار باش
عاشق آن جلوه های یار باش
آنچه موجودست اندر هر کجا
عین مقصود است و نور کبریا
از خدا آیا بدی موجود شد ؟!
هر که گوید این ، یقین مردود شد
مطلقاً بد نیست هرگز در جهان
بد بود نسبی به قول عارفان
زهر بس نیکو بود از بهر مار
بهر ما قتّال باشد هوشدار
هست هر چیزی به جای خویش خوش
تلخ و شور و تند و شیرین و ترش
گفته باما مولوی معنوی
در کتاب خویش یعنی مثنوی :
«پس بدِ مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان »
پس همه خوبند و یار با صفا
چونکه میباشند مخلوق خدا
عشق مخلوقات خود عشق خداست
کی ز خورشید جهان نوری جداست
خدمت خلقان نما و مرد باش
در تواضع نرم همچون گرد باش
یاد میگیر از جناب مصطفی
که چسان میبود با خلق خدا
درگذر میکرد با طفلان سلام
از خدا میداد با مردم پیام
با بیانی گرم میفرمود این :
« بشنوید از من گروه مسلمین »
«با کسی که دوستی از تو برید
تو بکن پیوند گر هستی مرید »
« گر کسی بد کرد با تو در جهان
تو به او نیکی نما ای مهربان »
گفت بااو آن خداوند کریم
هستی ای احمد تو بر خُلقی عظیم
جانشین او علی مرتضی
قبله گاه انبیاء و اولیا
بو ترابش گفته اند از این سبب
بندگی میکرد اگر چه بود رب
گر تواضع میکند ربّی نکوست
گر گدا خاضع بود آن خوی اوست
خادم مخلوق باش همچون « کمال »
تا به بینی آن نور پاک ذوالجلال
بر محمّد واله بادا درود
دمبدم از خالق ملک وجود