13
« هر که بود عاشق فرمان یار »
هر که بود عاشق فرمان یار
بهر خدا میکند او کارزار
گر بشود در ره ایمان شهید
پیش خداوند بود رو سفید
ور بکُشد کافر مغلوب
باز شهید است به راه خدا
هر که بود عاشق و سرباز دین
ترس ندارد نه ازآن و نه این
در ره فرمان خدا سر بباز
تا بشوی در دو جهان سرافراز
عزت کَونین در این است و بس
بس بود ار هست در این خانه کس
عاشق حق گوش به فرمان بده
در ره حق مال و تن و جان بده
تا که خریدارتو باشد خدا
آنکه نباشد ز تو یک دم جک
جملۀ دنیا و هر آنچه در اوست
جمله سرابند و در آن هست دوست
دوست ببین ، از رخ جمله سراب
تا که بنوشی ز کف او شراب
چونکه بنوشی ز شراباً طهور
میکند از جان تنت حق ظهر
همچو « کمال » از سر صدق و صفا
جان بدهی در ره عشق خدا