شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
« راز حقیقت »
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( اندرزها و چند رباعی )
9

« راز حقیقت »

این حقیقت را شما تمرین کنید
خویش را فارغ از آن و این کنید
دائماً گوئید ما با این بدن
همچو یک شخصیم با یک پیرهن
گوهری هستم من اندر این صدف
این صدف من نیست ، من هستم هدف
تن نیم من روح هستم از خدا
پس خدا باشد ز هر چیزی جدا
این ضروری باشدی از هر نظر
میرهاند چون ترا از هر خطر
گر ز من از گوش دل این بشنوی
برخوری از رازهای معنوی
این بود فرموده مردی عظیم
پس بگویم با تو من بیترس و بیم
پنج گوهر در درون یک صدف
بینی و باشد ترا نیکو هدف
هست تنها یک خدا پیش همه
که همه جا باشد او بی واهمه
مذهبی تنها همی دارد وجود
مذهب عشق است آن اندر شهود
یک قبیله هست در دنیا نگر
که شده تشکیل از آن نوع بشر
یک زبان دارد وجود اندر جهان
که زبان دل بود آن بی بیان
هست یک قانون فقط در کائنات
آن وظیفه باشدی از هر جهات
از « کمال » خود بگفته است اینخدا
گر تو از مایی کنون با ما بیا