145
خودبین مباش تا خدابین باشی
آرزوها مایۀ خودبینی است
خویشتن دیدن همان دوبینی است
خویش دیدن شهوت است و حرص و خشم
این سه بر خود دوخته همواره چشم
شهوت از راه بدن دارد ظهور
مرد شهوتران در آن دارد حضور
حرص از دل می کند ابراز خویش
تا بیابد هر زمان اعزاز خویش
خشم در ذهنت همی دارد مقر
تا تو را مانع شود از این سفر
شهوت و حرص و غضب دام رهند
خویش بینان کی از اینها وارهند؟
خودپسندی بی گمان نادانی است
این دوئیت را همیشه بانی است
خودپسندی معصیت آرد به بار
گر تو مردی، کن از این خصلت فرار
هر که در راه خدا از خود رهید
خالق خود را درون خویش دید
ناید از وی هیچ جز خوبی پدید
عشق یزدان باشد اندر وی شدید
بعد از آن خود بگذرد از نیک و بد
غرق گردد در خداوند احد
چون گذشت از نیک و بد در راه او
جلوه گر می گردد از وی روی هو
من چو از دیدار او حیران شدم
جان خود بگذاشتم، جانان شدم
یافتم اندر وجود خود «کمال»
این بود ای عاشقان راز وصال