شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
ز خود نزدیکتر دیدم خدا را
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( مثنویات )
1197

ز خود نزدیکتر دیدم خدا را

تو گر بینی جمال یار مه رو
بنوشی از شراب وحدت او
هر آنکس حلقه اش در گوش کرده
ز مینای ازل می نوش کرده
شراب از لعل او هر کس مکیده
به چشم دل رخ زیباش دیده
محبش در دو عالم سرافراز است
خدا دایم برایش در نماز است
هر آنکس را که یزدان برگزیده
بود چشم جهان را نور دیده
خدایش برگزید و رهنما کرد
مرا در بند عشقش مبتلا کرد
دلی کز عشق در بندش فتاده
سر خود از ازل بر کف نهاده
هر آن قلبی که از عشقش شود خون
شود فانی ز نور روی بی چون
ولیّ حق، جمال کردگار است
که از عشقش دو عالم بی قرار است
اگر جام دلت گشت است پر خون
چو لیلی شو فنا در عشق مجنون
ز جود حق شهنشاهی کریم است
بجمله ما سوی فضلش عمیم است
چه دانی آنکه نور کردگار است
دو عالم از وجودش برقرار است
ز جود و فضل آن سلطان خوبان
دلم خورشید سان گردید تابان
چو دیدم روی شاه اولیا را
ز خود نزدیکتر دیدم خدا را
چو پیر عشق من، آن دلربا شد
دلم مملو ز اسرار خدا شد
«کمال» از عشق او گم شد در عالم
نمی دانم چه شد، واللّه اعلم