شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
در مولود حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( قصیده ها )
121

در مولود حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)

می گرفتن ز کف ساقی میخانه خوش است
سر نهادن به در میکده مستانه خوش است
می و معشوق گزیدن صنما در ره عشق
با دف و چنگ و نی و نعرۀ رندانه خوش است
بوسه بر جام می تلخ لذیذ است ولی
بوسه ها ی شکرین بر لب جانانه خوش است
عهد و پیمان فلک را بشکستیم ولی
مست و مدهوش شدن از دو سه پیمانه خوش است
جان سپردن به ره دوست به میدان وفا
با دلی پاک و سری مست و صمیمانه خوش است
گر بمیرم به سر کوی وفا عیب مکن
در ره عشق بتان مردن مردانه خوش است
بت ما روی حسین است به بتخانۀ جان
بت پرستی به چنین نادره بتخانه خوش است
می توحید ز صهبای حسین بن علی
خوردن اندر حرمی پاک ز بیگانه خوش است
چون حسین بن علی با دل پر خون از عشق
سر فکندن به ره دوست مجدّانه خوش است
دام و دانه ست رخ و خال ابا عبدالله
مرغ دل صید از این دام و از این دانه خوش است
در گلستان رخت ای گل گلزار رسول
نالۀ بلبل دلدادۀ دیوانه خوش است
تا به ویرانۀ دل گنج رخت گشته عیان
دیدن گنج عیان در دل ویرانه خوش است
در کف باد صبا رقص کنان در ره عشق
سنبل موی پریشان تو بی شانه خوش است
چشم مخمور تو شد علّت افسانۀ عشق
دیدن از دیدۀ تو علّت افسانه خوش است
روز مولود تو ای ساقی میخانۀ دل
معتکف چون خم می در دل خمخانه خوش است
شب میلاد تو ای شمع شبستان علی
سوختن بال و پر خویش چو پروانه خوش است
در هوایت دل ما همچو کبوتر شب و روز
به طواف قد رعنای تو بی لانه خوش است
در ره عشق خدا هر نفسی صدها بار
مردن اندر سر کوی تو غریبانه خوش است
درد عشق تو بتا گرچه ندارد درمان
داروی مرحمت نیک طبیبانه خوش است
شکر ایزد که من از بادۀ عشقت مستم
حمد للله که مرا بادۀ شکرانه خوش است
به گدائی چو من گمشدۀ بی سر و پا
بذل لطفی ز شهنشاه کریمانه خوش است
به امیدی که رضای تو شود شامل حال
باختن دین و دل و هستی و کاشانه خوش است
بوسه بر دست شیاطین ریائیست حرام
بوسه بر پای تو ای عاشق فرزانه خوش است
اهل دل جمله برآنند که در مذهب عشق
در شکسته صدف دل دُر یکدانه خوش است
ای که معشوق خدایی به نهان خانۀ دل
دیدن روی تو هر لحظه در این خانه خوش است
بر سر عشق تو گر رفت دل و دین «کمال»
نزد عشّاق چنین همّت شاهانه خوش است