87
شمارهٔ ۶۵۹
زهی بدایت حسن رخنه نهایت لطف
خط تو حجت حسن و لب تو آیت لطف
غم تو قاصد جان شد خط و لبت نگذاشت
زهی رعایت حسن و زهی حمایت لطف
به یک خط و دو ورق شرح کرده اند و بیان
خطت مقالت حسن و لبت حکایت لطف
وجود من ز خیالت چنان لطیف شدست
که آب میچکد از دیده ام ز غایت لطف
به از نهایت حسن گل است ژ خنده او
دهان تنگ تو چون غنچه در ہدایت لطف
مرا که ورد زبان ذکر آن لب و دهن است
خطاست گر نکنم در سخن رعایت لطف
کمال بر تو سخن ختم شد برو خوبی
که حد حسن همین باشد و نهایت لطف