شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۶۵۸
کمال خجندی
کمال خجندی( غزلیات )
71

شمارهٔ ۶۵۸

در زورق حیات است جان رقیب خائف
بارب نگاه دارش از باد نامخالف
ما دین و دل نهادیم در وجه دلستانان
صد شکر کاین ذخیره شد صرف در مصارف
تا بپری به جانان کردند وقف جان را
واقف نبود گوئی زاهد ز شرط واقف
گر درد و غم فرستی وصلت کنیم حاصل
ما میکنیم تحصیل تا میرسد وظائف
معشوق و جام می را گر حق نمی شناسی
در راه حق شناسی نه سالکی نه عارف
دیدم لب و دهانش بوسی به چند گفتم
گویند با لطیفان بسیار ازین لطایف
آید به بوی زلفت بر در کمال رقصان
چشمی به حلقه دارد در طوف کعبه طائف