97
شمارهٔ ۶۵۷
ای خطت خوب و عبارت نازک و لبها لطیف
خال مشکینت ملیح و عارض زیبا لطیف
گر دو رخ پوشی و گرنه هر دو زیبا آیدت
زآنکه هم پنهان چو جان خوبی و هم پیدا لطیف
تو لطیفی خواه در دل خواه در چشم آفرو
قطره باران بود در پست و در بالا لطیف
زلف سر در پات سود این خست و آن در تاب رفت
پای تا سر ناز کی آری و سر تا پا لطیف
در لطافت آن دو ساعد می برند از سیم دست
نیست جان من تن سیمین تو تنها لطیف
روی اگر تابی ز آه سرد و گرم ما رواست
زحمت سرما نداره طاقته گرما لطیف
گو به لطف طبع خود را می شمر صاحب کمال
هر که میگوید جواب گفت های ما لطیف