66
شمارهٔ ۲۴۶
مائیم و دلی پر خون بر خاک سر کویت
غمگین بهمه رونی در آرزوی رویت
تو سروی و ما چون آب آورده به پایت سر
می ماند و ما نشه بز خاک سر کویت
راضیم بدشنامی گر باد کئی ورنه
تا عمر بود باقی مانیم دعا گویت
ما با در جهان گردیم قسمت همه عالم را
ایشان و جهان ای جان مائیم و یکی مویت
زلف تو دریغ آید ای جان که به باد افتد
تدبیر که هم حیف است گر گل شنود بویت
گر من دل خود جویم در کوی تو نگذاری
پسند جفا چندین بر عاشق دلجویت
گویند کمال این ره تا چند همی پوشی
تا هست تک و پونی مانیم و نک و پویت