147
شمارهٔ ۱۴
آنچه عشق تو در جهان کردست
بالله ار دور آسمان کردست
مهر تو با دلم چه کین دارد؟
که دلم برد و قصد جان کردست
آن نه خالت، عکس دیده ما
بر رخ نازکت نشان کردست
هست نام کلاه تو شب پوش
زانکه زلف ترا نهان کردست
آفتاب از رخت سپر بفکند
ورچه صد تیغ بر میان کردست
تا بیاموخت از تو عشوه گری
سالها آسمان دران کردست
بر من آن زلف پیچ پیچ آخر
روی پرچین چرا چنان کردست؟
عشوه ام داده است و بستده جان
راستی را بسی زیان کردست