164
سرودی برای مادران
پشت دیوار لحظه ها همیشه كسی می نالد
چه كسی او؟
زنی است در دوردست های دور
زنی شبیه مادرم
زنی با لباس سیاه
كه بر رویشان
شكوفه های سفید كوچك نشسته است
رفتم و وارت دیدم چل ورات
چل وار كهنت وبردس بهارت
پشت دیوار لحظه ها همیشه كسی می نالد
و این بار زنی به یاد سالهای دور
سالهای گمم
سالهایی كه در كدورت گذشت
پیر و فراموش گشته اند
می نالد كودكی اش را
دیروز را
دیروز در غبار را
او كوچك بود و شاد
با پیراهنی به رنگ گلهای وحشی
سبز و سرخ
و همراه او مادرش
زنی با لباس های سیاه كه بر رویشان شكوفه های سفید كوچك نشسته
بود
زیر همین بلوط پیر
باد زورش به پر عقاب نمی رسید
یاد می آورد افسانه های مادرش را
مادر
این همه درخت از كجا آمده اند ؟
هر درخت این كوهسار
حكایتی است دخترم
پس راست می گفت مادرم
زنان تاوه در جنگل می میرند
در لحظه های كوه
و سالهای بعد
دختران تاوه با لباس های سیاه كه بر رویشان شكوفه های سفید نشسته
است آنها را در آوازهاشان می خوانند
هر دختری مادرش را
رفتم و وارت دیدم چل وارت
چل وار كهنت وبردس نهارت
خرابی اجاق ها را دیدم در خرابی خانه ها
و دیدم سنگ های دست چین تو را
در خرابی كهنه تری
پشت دیوار لحظه ها همیشه كسی می نالد
و این بار دختری به یاد مادرش.....