شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
نمیشه غصه ما رو، یه لحظه تنها بذاره
حسین منزوی
حسین منزوی( ترانه ها و سایر اشعار کلاسیک )
338

نمیشه غصه ما رو، یه لحظه تنها بذاره

نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره
نمیشه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره
دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو
ببره از اینجا و اونور ابرا بذاره
دلامون قرار گذاشتن همیشه با هم باشن
رو قرارش نکنه یهو دلت پا بذاره
دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلاست
که می خواد عاشق که شد پا روی دنیا بذاره
یه پا مجنون دلم به شوق لیلی که میخواد
بارو بندیل و ببنده سر به صحرا بذاره
تو دلت بوسه می خواد من میدونم اما لبت
سر هر جمله دلش میخواد یه اما بذاره
بی تو دنیا نمی ارزه، تو با من باش و بذار
همه ی دنیا من و همیشه تنها بذاره
من می خوام تا آخر دنیا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم تماشا بذاره