شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
گلای اطلسی
حسین منزوی
حسین منزوی( ترانه ها و سایر اشعار کلاسیک )
992

گلای اطلسی

من و زخم این زمستون که زده به من شبیخون
من و باغ آرزوها که گلی نچیدم از اون
با تو بودن و نبودن مثل سیاه و سفیده
با تو بودن و نبودن مثل بیم و امیده
دوست دارم که دستاتو داشته باشم
تا تمومه خوبیاتو داشته باشم
دوست دارم تو باشی و من زیر سایت
همه ی صلح و صفاتو داشته باشم
چشم من خسته و خونه که به سمتت نگرونه
که خیاله تو باهاش مثله یه خواب مهربونه
دل من مثله یه قفله به کلید تو سپرده
یعنی که بود و نبودن به امید تو سپرده
با تو بودن و نبودن مثل سیاه و سفیده
با تو بودن و نبودن مثل بیم و امیده
دوست دارم که دستاتو داشته باشم
تا تمومه خوبیاتو داشته باشم
دوست دارم تو باشی و من زیر سایت
همه ی صلح و صفاتو داشته باشم
کاشکی بهارشی برسی ضامن باغم بشی
مثله گلای اطلسی چشم و چراغم بشی
کاشکی مثله یه چلچراغ خونمو روشن کنی
روح خموده منو غرق شکفتن کنی
دوست دارم که دستاتو داشته باشم
تا تمامه خوبیاتو داشته باشم
دوست دارم تو باشی و من زیر سایت
همه صلح و صفاتو داشته باشم
من و زخم این زمستون که زده به من شبیخون
من و باغ آرزوها که گلی نچیدم از اون
با تو بودن و نبودن مثل سیاه و سفیده
با تو بودن و نبودن مثل بیم و امیده
دوست دارم که دستاتو داشته باشم
تا تمامه خوبیاتو داشته باشم
دوست دارم تو باشی و من زیر سایت
همه صلح و صفاتو داشته باشم