233
حصار
شب رفتن تو جان رود از تن من
رسد تا به فلک ناله و شیون من
غبارین شد از این غم، گل سرخ دلم
كه شد بی تو خزان فصل شكفتن من
پس از تو نه قراری نه باغی نه بهاری نه شوق گل و گلگشت
من و كنج حصاری
ای طالع خوش، كوكبِ من از تو تهی شد
ای اختر روشن، شبِ من از تو تهی شد
ای عطر تكلم، سخنم پر نشد از تو
ای باغ تبسم، لب من از تو تهی شد
پس از تو نه قراری نه باغی نه بهاری نه شوق گل و گلگشت
من و كنج حصاری
ای كار و كس من ای همنفس من
وقتی تو نباشی، دنیا قفس من
پس از تو نه قراری نه باغی نه بهاری نه شوق گل و گلگشت
من و كنج حصاری