شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
دل ای دل
حسین منزوی
حسین منزوی( اشعار نو )
339

دل ای دل

باز غم غریبی باز بی قراری
باز دل شکسته حالی نداری
مثل یک پرنده در کنج لونه
باز کدوم فصل گلُ در انتظاری
روزهاتو بشمار دل آزرده ی من
داغت به روی پیشونی خورده ی من
مثل برگی گریزون از خشم پاییز
نیمه جون از دست غم در پرده من
حال بگو با من تو خصم خونگی را
باهاش میشه چطور کنار اومد دل ای دل
حالا چطور میشه به تو آرامشی داد
با وعده وقتی بهار اومد دل ای دل
تا میگم بارون میگی ابرا عقیمن
قطره ای تو چشمشون بارون ندارن
تا میگم باغا سر راه نسیمن
میگزی لب که نسیما جون ندارن
باز میگم طاقت بیار ای دل که بال و پر نداری
غیر از این ای همنشین تو چاره دیگر نداری
غم باید داغون بشه حسرت باید پایون بگیره
منتظر شو راهی از این بهتر نداری
باز غم غریبی باز بی قراری
باز دل شکسته‌ حالی نداری
مثل یک پرنده در کنج لونه
باز کدوم فصل گلُ در انتظاری