شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۲
همام تبریزی
همام تبریزی( غزلیات )
157

شمارهٔ ۲۲

این زاب وخاک نیست که جانی مصور است
چشم جهانیان به جمالش منور است
گرزان که نسبتش به عناصر می کنند
آبش مگر زکوثر و خاکش ز عنبر است
ذکر زبان هر که نظر می کند برو
سبحان من یصور و الله اکبر است
گل پیش ما مریز و دگر ارغوان میار
جانم فدای آن که ازین هر دو خوشتر است
عنبر میان آتش مجمر چه می نهی
زانفاس دوست مجلس ما خودمعطر است
شمع از میان جمع برون بر که امشبم
در خانه روشنایی خورشید انور است
ساقی بیار باده که از مجلس الست
ما را هنوز مستی یک جرعه در سر است
نی نشکنیم از می دنیا خمار خویش
ما را شراب از لب میگون دلبر است
جام جهان نمای الهی ست صورتش
انصاف می دهند نظرها که مظهر است
با عاقلان بگوی که اصحاب عشق را
ذوق است ره نمای نه اندیشه رهبر است
در تنگنای لفظ نگنجد بیان ذوق
زان سوی حرف و صوت مقامات دیگر است
چون چشم مست یار دهد می به عاشقان
کی درمیان مجال صراحی و ساغر است
جان همام را نفس صبح و بوی دوست
پرورده اند زان نفسش روح پرور است