119
شمارهٔ ۲۱۴
می کند بوی تو با باد صبا همراهی
خلق را می دهد از بوی بهشت آگاهی
اثر کفر نماندی به جهان از رویت
کر نکردی سر زلفت مدد گمراهی
خجلم زان که به رخسار تو گویم ماهی
کز تو تا ماه تمام است زمه تا ماهی
آفتاب است که مشهور جهان است به حسن
چشم بد دور زرویت که چومه پنجاهی
ما گدایان شرف از خاک درت یافته ایم
همه خواهند تورا تا تو که را می خواهی
گر بود سوی همامت نظری ور نبود
آستانت نفروشیم به تخت شاهی
همه جویند تورا تا تو که را میجویی
از درت دور نگردد چو سگ خرگاهی