120
شمارهٔ ۱۶۹
بر کف ماه نیکوان جام چو آفتاب بین
نرگس نیم مست او گشته ز می خراب بین
میز گلاب عارضش گشته چو گل بدرنگی می
مجلس عاشقان او پر زگل و گلاب بین
جام ز دیده ساختم اشک چو باده اندرو
بار معاشر مرا جام نگر شراب بین
تامگر از عقیق لب رنگ دهد شراب را
پیش لبش گشاده لب جام شراب ناب بین
حلقه و پیچ و تاب آن زلف پر از شکن نگر
مستی و شرم و ناز آن نرگس نیم خواب بین
من چوسؤال بوسه یی کردم از آن لب و دهن
گفت برو زنخ مزن بهر خدا جواب بین
بر سر و روی مهوشش بند دل همام را
از سر زلف سر کشش حلقه و پیچ و تاب بین