120
شمارهٔ ۱۰۵
اینک نسیمی میدهد کز دوست می آردخبر
برخیز کاستقبال او واجب بود کردن به سر
ای راحت جان مرحبا از دوست کی گشتی جدا
دارد عزیمت سوی ما یا کردازین جانب گذر
از زلف عنبر بار او وز سرو خوش رفتار او
وز روی چون گلنار اوربح الصباهات الخبر
آن چشم شوخوشنگ او و ابروی پر نیرنگ او
وانطرة شبرنگ اوچون است ای باد سحر
ای مشک بوی خوش نفس بودیمر افریادرس
تعجیل کن رو باز پس پیغام سوی دوست بر
او را بگوکای نازنین منشین زمانی بر نشین
فرسنگ در فرسنگ بین افتاده دل بر یکدگر
خوش در دلم بنشسته ای با روح در پیوسته ای
در چشم من بشکستهای بازار خوبان سر به سر
ای جان شکار تیر تو دل بسته زنجیر تو
در حیرت از تصویر تو صورتگر صاحب هنر
روح و دماغ کیستی چشم و چراغ کیستی
ای گل ز باغ کیستی کا باد باد آن بوم و بر
ای چون همام خوش سخن از عاشقان صد انجمن
در منزلت فریاد زن از اشتیاق یک نظر