119
غزل شمارهٔ ۸۹
مرا بباده، نه باغ و بهار شد باعث
بهار و باغ چه باشد؟ که یار شد باعث
رسیده بود گل، آن سرو هم بباغ آمد
بیار می، که یکی صد هزار شد باعث
نبود ناله مرغ چمن ز جلوه گل
لطافت رخ آن گلعذار شد باعث
اگر بمیکده رفتیم عذر ما بپذیر
که باده خوردن ما را خمار شد باعث
اگر ز کوی تو رفتیم اختیار نبود
فغان و ناله بی اختیار شد باعث
گر از تو یک دو سه روزی جدا شدیم مرنج
که گردش فلک و روزگار شد باعث
قرار در شکن زلف یار خواهم کرد
بدین قرار دل بیقرار شد باعث
بمجلس تو هلالی کشید طعن رقیب
گل وصال تو بر زخم خار شد باعث