104
غزل شمارهٔ ۴۰۴
ای گلستان جمالت در کمال خرمی
عالم از ناز تو پر شد، نازنین عالمی
خرمن آدم چو بهر دانه ای بر باد شد
چون کند با دانه خال تو مسکین آدمی؟
مرده صد ساله را در یک نفس جان میدهی
با تو کی باشد مسیحا را مجال همدمی؟
سینه را گفتم که: بی غم شو، دل غمناک گفت:
با غمش جایی که من باشم چه جای بی غمی؟
گر هلالی از درت محروم شد تدبیر چیست؟
در حریم آن حرم کس را نباشد محرمی