101
غزل شمارهٔ ۲۱۳
ترک یاری کردی، از وصل تو یاران را چه حظ؟
دشمن احباب گشتی، دوستداران را چه حظ؟
چون ندارد وعده وصل تو امکان وفا
غیر داغ انتظار امیدواران را چه حظ؟
چشم من، کز گریه نابیناست، چون بیند رخت؟
از تماشای چمن ابر بهاران را چه حظ؟
درد بی درمان خوبان چون نمی گیرد قرار
دردمندان را چه حاصل، بیقراران را چه حظ؟
آن سوار از خاک ما تا کی برانگیزد غبار؟
از غبار انگیختن، یارب، سواران را چه حظ؟
میدهد خاک رهش خاصیت آب حیات
ور نه زین گرد مذلت خاکساران را چه حظ؟
یارب از قتل هلالی چیست مقصود بتان؟
از هلاک عندلیبان گلعذاران را چه حظ؟