شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
آفتاب و ذره
حمید مصدق
حمید مصدق( سالهای صبوری )
126

آفتاب و ذره

تو ای شکوهمند من
شکوه دلپسند من
تو آن ستاره بوده ای
که مهر آسمان شدی
ز مهر برتر آمدی
فراز کهکشان شدی
به دره ها نگاه کن
به ژرف دره ها نگر
به تکه سنگهای سرد
به ذره ها نگاه کن
به من بتاب
که سنگ سرد دره ام
که کوچکم که ذره ام
به من بتاب
مرا ز شرم مهر خویش آب کن
مرا به خویش جذب کن
مرا هم آفتاب کن