شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
خورشید خاک
حمید مصدق
حمید مصدق( سالهای صبوری )
149

خورشید خاک

تو بالنده از سپهر بلندی
تو مهری
تو ماهی
تو بارنده ابری به هر باغ بی بر
تو خوبی تو پاکی تو چون ژاله صبحگاهی بهاری
تو برگی تو باری
قرار دل بی قراری
تو ریزنده بر شط شوری و شوقی
تو چون آبشاری
تو سرچشمه نور مهر پگاهی
نسیم خوش صبحگاهی
تونوری
تو شعری
تو شوری
تو ژرفای دریای وجد و سروری
تو روحی
توجانی
تو یادآور پاکی کودکانی
تو بوی خوش بوستانی
تو شوق نویدی
تو گلهای سرخ و سپیدی
تو مهتاب رویایی تابناکی
تو خورشید خاکی
تو موجی
نسیمی
نسیمی که از توست امواج دریا
توموجی
که رسپنجه های نسیمش نوازد
تووجدی
تو شوری
تو حالی
تو شعر خوش حافظی
لایزالی
تو گلهای باغی
تو مدهوش و مستی
توهستی
تو ای آن که روزی ندانم کجا خواهمت یافت
تو ای مایه شوق
شادی من
تو ای گوهر پاک آزادی من