136
بخش۱۷
ز شب هراس مدار این هنوز آغاز است
بیا که پنجره رو به صبحدم باز است
چو آفتاب درخشان چه خوش درخشیدی
طلوع پاک تو در شب قرین اعجاز است
تو مهربانی خود را نثار من گردان
غلط اگر نکنم آفتاب فیاض است
ز ترکتاز حوادث دمی تغافل کرد
کبوتر دلم از آن به چنگ شهباز است
هزار بار مرا آزمودی و دیدی
«حمید» در ره ِ ایران هنوز جانباز است