شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش۱۲
حمید مصدق
حمید مصدق( از جدایی ها (دفتر نخست) )
127

بخش۱۲

تو مثل چشمه نوشین کوهسارانی
تو مثل قطره باران نو بهارانی
تو روح بارانی
شراب نور کجاست ؟
که این من نومید
چنین می اندیشم
که جلوه های سحر را به خواب خواهم دید
و آرزوی صفا را به خاک خواهم برد
همیشه پشت حصار سکوت می ترسم
تو ای گریخته از من
حصار خلوت تنهایی مرا بشکن
زلال و پاک چنان قطره های باران شو
بیا و عشق بورز
به روشنایی خورشید شرق
عشق بورز
و مثل قطره باران نثار یاران شو
چرا به آینه باید پناه برد چرا ؟
درون آینه ذهن من تویی برجا
چگونه ابر کدورت مرا فروپوشاند
چگونه باور من
در فضا معلق ماند
چگونه باز به ماتم نشست خانه ما
هزار نفرین باد
به دستهای پلیدی
که سنگ تفرقه افکند در میانه ما
دوباره با تو نشستن دوباره آزادی ؟
مگر به خواب ببینم شبی بیدن شادی
شراب نور کجا ؟
تشنه صبور کجا ؟