شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۰۸۸
حکیم نزاری
حکیم نزاری( غزلیات )
71

شمارهٔ ۱۰۸۸

ای من به وفای تو رسیده
وز تو همه نقض عهد دیده
آهو چشما چرا چو مجنون
یک باره شدی ز ما رمیده
هر شب ز غمت هزار طوفان
دیدیم ز رستخیز دیده
در آرزوی رخِ تو هر دم
جانی دارم به لب رسیده
بنگر که چه گونه شد به یک بار
ناگاه ز بختِ بغنویده
پیمانِ نگار ما شکسته
پیوندِ وصال ما بریده
ای کاش که بودمی به عمری
پیغام تو از کسی شنیده
بی چاره نزاری از تو شب ها
خون خورده و غصه ها کشیده
با این همه روز و شب نبوده ست
بی یادِ تو جرعهٔی چشیده