132
باب التّوبة و ما یتعلّق بها
بدان که اول مقام سالکان طریق حق توبه است؛ چنان که اول درجهٔ طالبانِ خدمت طهارت؛، کما قال اللّه، تعالی: «یا ایّها الّذینَ امَنُوا تُوبُوا إلَی اللّه تَوْبَةً نَصُوحاً (۸/التّحریم).» و نیز گفت: «وتوبوا إلی اللّه جمیعاً (۳۱/النّور).» و رسول صلّی اللّه علیه و سلم گفت: «ما مِنْ شیءٍ أحَبُّ إلی اللّهِ مِن شابٍّ تائبٍ. نیست چیزی بر خداوند تعالی دوست تر از جوانی توبه کرده.» و نیز گفت، صلی اللّه علیه: «التّائبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ»، ثم قال: «إذا أحَبَّ اللّهُ عَبْداً لم یَضَرَّه ذَنْبٌ.» ثم تلا: «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ التّوابینَ (۲۲۲/البقره).»
: «تائب از گناه بی گناه شود و چون خدای تعالی بنده ای را دوست دارد گناه وی را زیان ندارد.» گفتند: «علامت توبه چیست؟» گفتا: «ندامت.»
اما آن چه گفت: «گناه مر دوستان را زیان ندارد»؛ یعنی بنده به گناه کافر نشود و اندر ایمانش خلل در نیاید و چون سرمایه را گناه زیان ندارد زیانِ معصیتی که عاقبت آن نجات باشد، به حقیقت زیان نباشد.
و بدان که توبه اندر لغت به معنی رجوع باشد؛ چنان که گویند: «تابَ، ای رَجَعَ.» پس بازگشتن از نهی خداوند تعالی بدانچه خوب است از امر خداوند تعالی حقیقت توبه بود و پیغمبر گفت،علیه السّلام: «النَّدَمُ تَوْبةٌ. پشیمانی توبه باشد.» و این لفظی است که شرایط توبه بجمله اندر این مودَع است؛ از آن چه یک شرط توبه را اسف است بر مخالفت و دیگر اندر حال ترک زَلّت، و سدیگر عزم ناکردن به معاودت به معصیت و این هر سه شرط اندر ندامت بسته است؛ که چون ندامت به حاصل آمد اندر دل این دو شرط دیگر تبع آن باشد.
و ندامت را سه سبب باشد؛ چنان که توبه را: یکی خوف عقوبت بر دل سلطان شود و اندوه کرده ها بر دل صورت گیرد ندامت حاصل آید و دیگر آن که ارادتِ نعمت بر دل مستولی شود معلوم گردد که به فعل بدو نافرمانی آن نیابد از آن پشیمان شود به امید آن که بیابد و سدیگر شرم خداوند شاهد شود واز مخالفت پشیمان گردد. پس یکی از این سه تایب بود و یکی مُنیب و یکی اواب.
و توبه را سه مقام است: یکی توبه، و دیگر انابت و سدیگر اَوْبت. توبه خوف عقاب را، إنابت طلب ثواب را، أوْبَت رعایت فرمان را؛ از آن چه توبه مقام عامّهٔ مؤمنان است و آن از کبیره بود؛ لقوله تعالی: «یا ایّها الّذینَ امَنُوا تُوبُوا إلی اللّهِ توبةً نَصُوحاً (۸/التحریم).» و انابت مقام اولیاست و مقربان؛ لقوله، تعالی: «مَنْ خشِیَ الرّحمنَ بِالْغَیْبِ وجاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ (۳۳/ق).» و أوبت مقام انبیاست و مرسَلان؛ لقوله، تعالی: «نِعْمَ الْعَبْدُ إنَّهُ أوّابٌ (۳۰/ص).»
پس توبه رجوع از کبایر بود به طاعت، و انابت رجوع از صغایر به محبت و أوبت رجوع از خود به خداوند،تعالی. فرق میان آن که از فواحش به اوامر رجوع کند و از آنِ آن که از لَمَم و اندیشه به محبت رجوع کند و میان آن که از خودی خود به حق رجوع کند، ظاهر است.
و اصل توبه از زواجر حق تعالی باشد و بیداری دل از خواب غفلت و دیدن عیب حالی، و چون بنده تفکر کند اندر سوء احوال و قبح افعال خود و از آن خلاص جوید، حق تعالی اسباب توبه بر وی سهل گرداند و وی را از شومی معصیت وی برهاند و به حلاوت طاعت برساند.
و روا باشد به نزدیک اهل سنت و جماعت و جملهٔ مشایخ معرفت که کسی از یک گناه توبه کند و گناهان دیگر می کند، خداوند تعالی بدانچه وی از آن یک گناه باز بوده است وی را ثواب دهد و باشد که به برکات آن از گناهان دیگرش باز آرد؛ چنان که شخصی میخواره و زانی باشد از زنا توبه کند و بر می خوردن مصر می باشد توبهٔ وی از آن یک گناه درست باشد با ارتکابش بر این گناه دیگر.
و بَهْشمیان از معتزله گویند: «اسم توبه درست نیاید، جز بر کسی که از همه کبایر مجتنب باشد.» و این قول محال است؛از آن چه بر هر معاصی که بنده نکند وی را بدان عقوبت نکنند، و چون به ترک یک نوع بگوید از عقوبت آن ایمن شود، لامحاله بدان تایب بود ونیز کسی اگر بعضی از فرایض بکند و بعضی دست باز دارد، لامحاله بدانچه می کند وی را ثواب باشد؛ چنان که بر آن که می نکند عقاب باشد و اگر کسی را آلت معصیت موجود نباشد و اسباب آن مهیا نه، از آن توبه کند تایب باشد؛ از آن چه توبه را یک رکن ندامت بود که وی را بدان توبه برگذشته ندامت حاصل اید و اندر حال از آن جنس معصیت مُعرض است و عزم دارد که اگر آلت موجود گردد و اسباب مهیا، من هرگز به سر این معصیت باز نگردم.
و مشایخ مختلف اند اندر وصف توبه و صحت آن.
سهل بن عبداللّه با جماعتی رحمهم اللّه برآن اند که: «التّوبةُ أنْ لاتنسی ذَنْبَک.»
توبه آن باشد که هرگز گناهِ کرده را فراموش نکنی و پیوسته اندر تشویر آن باشی تا اگرچه عمل بسیار داری بدان معجَب نگردی؛ از آن چه حسرت کردار بد مقدم بود بر اعمال صالح. و هرگز این کس معجب شود که گناه فراموش نکند؟
و باز جنید و جماعتی رحمهم اللّه بر آن اند که: «التَّوْبَةُ أنْ تَنْسی ذَنْبَکَ.»
توبه آن باشد که گناه را فراموش کنی؛ از آن چه تایب محب بود و محب اندر مشاهدت بود و اندر مشاهدت ذکر جفا جفا باشد چندگاه با جفا باشد باز چندگاه با ذکر جفا و ذکر جفا ازوفا حجاب باشد.
و رجوع این خلاف اندر خلاف مجاهدت و مشاهدت بسته است. ذکر این در مذهب سهلیان باید جست. آن که تایب را به خود قایم گوید نسیانِ ذنب وی را غفلت داند و آن که به حق قایم گوید ذکر ذنب وی را شرک نماید و در جمله اگر تایب باقی الصّفه باشد عقدهٔ اسرارش حل نگشته باشد و چون فانی الصفه باشد ذکر صفت ورا درست نیاید. موسی علیه السّلام گفت: «تُبْتُ إلَیْکَ (۱۴۳/الأعراف)»، در حال بقای صفت و رسول صلّی اللّه علیه گفت: «لاأُحْصی ثَناءً علیک»، در حال فنای صفت. فی الجمله ذکر وحشت اندر محل قربت وحشت باشد و تایب را باید که از خودی خود یاد نیاید، گناهش چگونه یاد آید؟ و به حقیقت یاد گناه گناه بود؛ از آن چه محل اعراض است وهمچنان که گناه محل اعراض است یاد آن هم محل اعراض باشد وذکر غیر آن همچنان. و چنان که ذکر جرم جرم باشد نسیان او هم جرم بود؛ از آن چه تعلق ذکر و نسیان هر دو به تو بازبسته است.
جنید گفت رحمة اللّه علیه که: کتب بسیار برخواندم مرا چندان فایده نبود که اندر این بیت:
إذا قُلْتُ ما أذْنَبْتُ قالَتْ مُجیبَةً
حیاتُکَ ذَنْبٌ لایُقاسُ به ذَنْبُ
چون وجود دوستی اندر حضرت دوستی جنایت بود وصفش را چه قیمت بود؟
و فی الجمله توبه تأیید ربانی بود و معاصی فعل جسمانی. چون بر دل ندامت اندر آید، بر تن هیچ آلت نماند که ندامت دل را دفع کند. چون در ابتدا فعل وی دافع توبه نبود، چون بیامد اندر انتها نیز فعلش حافظ توبه نباشد. و خداوند گفت، عزّ وجلّ: «فَتابَ عَلَیْهُ إنَّه هُوَ التّوابُ الرّحیمُ (۳۷/البقره).» و مر این را در نص کتاب نظایر بسیار است؛ تا حدی که از معروفی به اثبات کردن حاجت نیاید.
پس توبه بر سه گونه باشد: یکی از خطا به صواب و دیگر از صواب به اصوب و سدیگر از صواب خود به حق.
از خطا به صواب؛ لقوله،تعالی: «والّذینَ إذا فَعَلُوا فاحِشَةً أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُم ذَکَروا اللّهَ فَاسْتَغْفرُوا لِذُنُوبِهم ... الآیه (۱۳۵/آل عمران).»
و از صواب به اصوب آن که موسی گفت، علیه السّلام: «تُبْتُ الیک (۱۴۳/الأعراف).»
و از خود به حق؛ کما قالَ النّبی، صلی اللّه علیه: «و إنّه لَیَغانُ عَلی قَلْبی و انّی لأسْتَغْفِرُ اللّهَ کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّةً.»
ارتکاب خطا زشت و مذموم است و رجوع از خطا به صواب خوب و محمود و این توبهٔ عام است و حکم این ظاهر است، و تا أصوَب باشد با صواب قرار گرفتن وَقْفَت است و حجاب؛ و رجوع از صواب به اصوب اندر درجهٔ اهل همت ستوده و این توبهٔ خاص است و محال باشد که خواص از معصیت توبه کنند. ندیدی که همه عالم اندر حسرت رؤیت خدای عزّ و جلّ می سوختند و موسی علیه السّلام از آن توبه کرد؟ از آن چه رؤیت به اختیار خواست و اندر دوستی اختیار آفت بود،ترک آفت اختیار وی مر خلق را ترک رؤیت نمود.