شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
فصل
هجویری
هجویری( بابٌ فی فرقِ فِرَقهم و مذاهِبهم و آیاتِهم و مقاماتِهم و حکایاتِهم )
124

فصل

یکی از مشایخ گوید رحمة اللّه علیه که: «الرّوحُ فی الجَسَدِ کَالنّارِ فی الحَطَبِ، فالنّارُ مخلوقةٌ و الفَحْمُ مصنوعةٌ.»
جان اندر تن چون آتش است اندر انگِشت، آتش مخلوق و انگِشت مصنوع و قِدم جز بر ذات و صفات خداوند روا نیست.
و از مشایخ رضی اللّه عنهم ابوبکر واسطی بوده است که اندر روح بیشتر سخن گفته است.
از وی می آید که گفت: «الأرواحُ علی عَشَرَةِ مقاماتٍ، جان ها بر ده مقام قایم اند نخست جان مخلصان که محبوس اند اندر ظلمتی و ندانند که چه خواهند کرد با ایشان، و دیگر جان پارسا مردان که اندر آسمان های دنیا به مواریث اعمال شادمانه می باشند و به طاعت های کرده و به قوت آن می روند، سدیگر جان های مریدان که در آسمان چهارم اندر لذات صدق و ظل اعمال خود با ملائکه می باشند، چهارم جان های اهل مِنن که اندر قنادیل نور از عرش آویخته اند که اغذیهٔ ایشان رحمت است و اشربهٔ ایشان لطف و قربت، پنجم جان های اهل وفااند که اندر حجاب صفا و مقام اصطف طرب می کنند، ششم جان های شهیدان اند که اندر حواصل مرغان، اندر بهشت در ریاض آن، آن جا که خواهند می روند گاه و بیگاه، هفتم جان های مشتاقان اند که اندر حجب انوار صفات بر بساط ادب قیام کرده اند، هشتم جان های عارفان اند که اندر حظایر قدس بامداد و شبانگاه سخن خداوند می شنوند و اماکن خود اندر بهشت و دنیا می بینند، نهم جان های دوستان اند که اندر مشاهدت جمالو مقام کشف مستغرق شده اند و جز وی را ندانند و با هیچ چیز نیارامند، دهم جان های درویشان اند که اندر محل فنا مقرر شده اند و اوصافشان مبدل شده و احوال متغیر شده.»
و از مشایخ رضی اللّه عنهم می آید که ایشان آن را بدیده اند، هر کسی به صورتی و این روا باشد؛ از آن چه چون گفتیم که موجود است و جسمی لطیف، باید تا مرئی بود و چون حق تعالی خواهد، بنماید بنده را چنان که خواهد و صاحب کتاب گوید که: در جمله زندگانی ما به خداوند است و پایندگی بدو و زنده داشتن ما فعل حق است و ما زنده به خلق وی ایم، نه به ذات و به صفات وی و قول روحانیان جمله باطل است و از ضلالتی عظیم اندر میان خلق یکی این است که روح را قدیم گویند؛ و هرچند که عبارت بدل کرده اند و گروهی نَفْس و هَیولی می گویند و گروهی نور و ظلمت. مبطلان این طریقت می فنا و بقا گویند و یا جمع و تفرقه و یا مانند این. عبارتی مزخرف ساخته اند و کفر خود را بدان تحسین می کنند و متصوّفه از آن گروه بیزارند؛ که اثبات ولایت وحقیقت محبت خداوند جز به معرفت وی درست نیاید و چون کسی قدیم از محدث نشناسد آن چه گوید اندر گفت خود جاهلی باشد و عقلا به سخن جاهل نگرایند.
کنون آن چه مقصود این دو گروه مبطل بود اندر این باب بیامد و اگر بیش از این باید، اندر کتبی از آنِ من بباید طلبید. این جا مراد من تطویل نیست.
اکنون من کشف حجاب ابواب معاملات و حقایق اهل تصوّف با براهین ظاهر اندر این کتاب بیان کنم تا طریق دانستن مقصود بر تو آسان گردد و از منکران آن را که بصیرتی بود با راه آید و مرا بدین دعا و ثوابی باشد، ان شاء اللّه، تعالی.