شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۳- ابوعمرو عثمان بن عفان، رضی اللّه عنه
هجویری
هجویری( بابٌ فی ذکر أئمَّتِهم من الصَّحابَةِ و التّابعینَ و مُتابِعیهم، رضی اللّه عنهم أجمعین )
110

۳- ابوعمرو عثمان بن عفان، رضی اللّه عنه

و منهم: گوهر گنج حیا، و اعبد اهل صفا و متعلق درگاه رضا و متمکن بر طریق مصطفی صلوات اللّه علیه ابوعمرو عثمان بن عفان، رضی اللّه عنه
که وی را فضایل هویداست و مناقب ظاهر اندر کل معانی.
و عبدالله بن رباح و ابوقَتاده رضی اللّه عنهما روایت آرند که روز حرب الدار ما به نزدیک عثمان بودیم، رضی اللّه عنه. چون غوغا بر درگاه وی جمع شدند غلامان وی سلاح برداشتند. عثمان گفت: «هرکه سلاح برنگیرد از مال من آزاد است.» و ما از ترس خود بیرون آمدیم. حسن بن علی ما را در راه پیش آمد. با وی بازگشتیم و به نزدیک عثمان اندر آمدیم که تا حسن رضی اللّه عنه به چه کار آمده است و چون حسن اندر آمد سلام گفت، و وی را بر آن بلیت تعزیت کرد و گفت: «یا امیرالمؤمنین، من بی فرمان تو با مسلمانان شمشیر نتوانم کشید و تو خلیفت حقی. مرا فرمان ده تا بلای این قوم از تو دفع کنم.» عثمان گفت وی را: «یا ابنَ اخی، إرْجِعْ وَأجْلِسْ فی بَیْتِکَ حتّی یأتِیَ اللّهُ بأمْرهِ، فَلا حاجَةَ لَنا فی إهْراقِ الدِّماءِ. ای برادرزاده، بازگرد و اندر خانهٔ خود بنشین تا فرمان خداوند و تقدیر وی چه باشد؛ که ما را به خون ریختن مسلمانان حاجت نیست.»
و این علامت تسلیم است اندر حال ورود بلا اندر درجهٔ خُلّت؛ چنان که نمرود آتش بر افروخت و ابراهیم را علیه السّلام اندر پلّهٔ منجنیق نهاد. جبرئیل علیه السّلام آمد و گفت: «هَلْ لَکَ مِنْ جاجَةٍ؟» گفت: «امّا إلَیْکَ فَلا. به تو هیچ حاجت ندارم.» گفت: «پس از خدای بخواه.» گفت: «حَسْبی عَنْ سُؤالی عِلْمُه بِحالی. مرا آن بس که او می داند که به من چه می رسد و او به من داناتر از من به من. او داند که صلاح من در چه چیز است.»
پس عثمان به جای خلیل، و غوغا به جای آتش، و حسن به جای جبرئیل؛ اما ابراهیم را علیه السّلام از بلا نجات و عثمان را رضی اللّه عنه اندر بلا هلاک و نجات را تعلق به بقا بود و هلاک را به فنا و اندر این معنی پیش از این طرفی گفته ام.
پس اقتدای این طایفه به بذل مال و حیا و تسلیم امور و اخلاص اندر عبادت به وی است، رضی اللّه عنه. و وی بر حقیقت امام حق است اندر حقیقت و شریعت و طریقت وی اندر دوستی ظاهر است و باللّه التوفیق.