104
شمارهٔ ۳۶۱
ما رخت دل ز کعبه به بتخانه برده ایم
چون می، ز شیشه راه به پیمانه برده ایم
از عشق پی به حسن برد هرکسی و ما
از نور شمع، راه به پروانه برده ایم
می گردد از حباب، سبکتر به روی می
این ساغر گران که به میخانه برده ایم
از اشک خود که آبله دل بود تمام
بهر کبوتران حرم، دانه برده ایم
ناآشناتریم ز هرکس گمان بری
ما عرض آشنایی بیگانه برده ایم