شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
فرصتی نمانده است
گروس عبدالملکیان
گروس عبدالملکیان( گزیدهٔ اشعار )
228

فرصتی نمانده است

فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را می‎کشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلا
این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که می‎دود در دشت‎های دور
آن قدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین...
زمین...
نه!
به عقب‎تر برگرد
بگذار خدا
دوباره دست‎هایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت ...