مپرس مسئله از من که من نمی دانم

چنان که پای ز سر سر ز تن نمی دانم

کنون رهی بسوی خویشتن نمی دانم

صراحی و قدح و جام و دن نمی دانم

خصوص گلشن و طرف چمن نمی دانم

زبان و لب نشناسم دهن نمی دانم

درون خلوت از انجمن نمی دانم

حروف را نشناسم سخن نمی دانم

چه جان شدم همه تن جان ز تن نمی دانم

چو او شدم همه من ما و من نمی دانم

روان ز قالب جان از بدن نمی دانم

طلل نجویم و ربع و دمن نمی دانم

دگر دیار غریب از وطن نمی دانم

چو فیض خاک رهم ما و من نمی دانم