شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
گرداب
فریدون مشیری
فریدون مشیری( تا صبح تابناک اهورایی )
193

گرداب

زان پیشتر که از سر ما آب بگذرد
با ناخدا بگوی که از خواب بگذرد
این کشتی شکسته در این تندباد سخت
آخر چگونه از دل گرداب بگذرد
ای سرزمین مادری، ای خانهء پدر
یادت چو آتش از دل بی تاب بگذرد
ترسم که چاره ای نکند نوش دارویی
زین موج خون که از سرِ سهراب بگذرد
گر همچو رعد، نعره برآریم همزمان
کی خواب خوش به دیدهء ارباب بگذرد