شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
ساقی
فریدون مشیری
فریدون مشیری( از خاموشی )
150

ساقی

کاش می دیدم، چیست
آنچه از عمق تو تا عمق وجودم جاریست!
*
آه، وقتی که تو، لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه، وقتی که تو چشمانت،
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنهء جان سوخته، می گردانی
موج موسیقیِ عشق
از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویران گر شوق
پر پرم میکند، ای غنچه رنگین!پر پر!
*
من، در آن لحظه، که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیدهء ایمان را
در پنجه باد
رقصشیطانیخواهشرا
درآتش سبز!
نورپنهانیبخششرا
درچشمهءمهر!
اهتزاز ابدیت رامی بینم
بیش ازاین،سوی نگاهت،نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جاریست.