115
غزل شمارهٔ ۴۶
اگر چه خرد شناس و مبصّرم به حدیث
به خورده دهنت ره نمی برم به حدیث
خیال سرو قدت را خیال ها بستم
سخن دراز شد و من مقصّرم به حدیث
خیال حسن تو صورت نمی توانم بست
به وجه احسن اگر چه مصورم به حدیث
به صفّ ابروی شوخ تو پی نیارم برد
اگر چه در صف معنی کمان ورم به حدیث
بیان آن لب شیرین نمی توانم کرد
به نطق اگر چه نمودار شکّرم به حدیث
از آن مدینه که در وی زلال علم دهند
غلام مشرب ساقی کوثرم به حدیث
هزار قنطره ابن حسام در راه است
مگر به منزل مقصود ره برم به حدیث