کسی عنانم از این راه بر نمی تابد

هنوز گوش من بی خبر نمی تابد

چه سود برق جنون یک شرر نمی تابد

ز پا فتادگی از جاده سر نمی تابد

کسی دو رشته بهم اینقدر نمی تابد

و گرنه هستی عاشق اثر نمی تابد

جبین عجز به جز سجده بر نمی تابد

که چون حباب هوای نظر نمی تابد

دماغ وحشت من بال و پر نمی تابد

که این فسانه به جز گوش کر نمی تابد

چو شمع کوکب ما تا سحر نمی تابد

که قاصد آمد و هوشم خبر نمی تابد