زان رنگ جلوه کرد که داد نقاب داد

شکی که سر زد از مژه بوی گلاب داد

خون گردد امتیاز که عرض حجاب داد

خاکم غبارهای تپیدن به آب داد

لب تشنگی سرم به محیط سراب داد

اشک آنقدر چکید که جام شراب داد

نشکفت غنچه ای که نه بوی کباب داد

آیینهٔ خیال به دست حباب داد

گردون به نقطهٔ شررم انتخاب داد

جان داد اگر به قاصد جانان جواب داد

چندان نه ایم ساده که باید حساب داد

کاین آرزو بنای دو عالم به آب داد