114
غزل شمارهٔ ۷۹۵
طاس این نرد اختیاری نیست
هرچه آورد اختیاری نیست
بر هوا بسته اند محمل ما
کوشش گرد اختیاری نیست
همه مجبور حکم تقدیریم
کرد و ناکرد اختیاری نیست
از بهار و خزان عالم رنگ
سرخ تا زرد اختیاری نیست
اتفاق بلندی و پستو
چون زن و مرد اختیاری نیست
معنی آوردش آمدی دارد
غزل و فرد اختیاری نیست
اینکه با بیدلان نمی جوشی
ای دلت سرد اختیاری نیست
گر وصال است و گر فراق خوشیم
چه توان کرد اختیاری نیست
بیدل از شیونم مگوی و مپرس
نالهٔ درد اختیاری نیست